مهدی یار کوچولو ...شیرینی زندگی

بدون عنوان

سلام نفس مامان... نصف شبه والان با کلی تلاش تونستم بخوابونمت...سریع اخبار این چندروز رو واست مینویسم چون منم خیلی خوابم میاد. چندروز پیش مامان شهناز وخاله معصومه اومدن تهران.حسابی خودتو واسه مامان شهناز عزیز کردی ،از صبح که بیدار میشدی مرتب میدویدی ومیرفتی توبغلش والبته منو اه می کردی و پیشم نمی اومدی...هرروزعصربامامانی میرفتی بیرون وبستنی میخوردی... از طرفی هم حسابی با نی نی خاله بازی می کردی و صداهای عجیب در می آوردی مثل بیخ بیخ یا بیغ  بیغ (یه عروسک اردک داری که سرش روی بالشه ولالا کرده واین صدارو میده وتوباهاش تکرار میکنی) و واسش سرتو تکون می دادی وهمش میگفتی آیدا (اسمش آینازه). قربون جفتتون برم من امروز که خاله رفت کلی پشت ...
3 مهر 1392
1